ترک من از خانه بی حجاب برآمد


ماه صفت از دل سحاب برآمد

عاقبتم شد وصال دوست میسر


دیده ی بختم دگر ز خواب برآمد

عشق ندانم چه حالتست که از وی


ساحت دریا باضطراب برآمد؟

لوح چو پذرفت نام عشق دل و جان


در بر گردون به پیچ و تاب برآمد

این همه شور محبتست که هر دم


بانگ نی و ناله ی رباب برآمد

می بقدح ریخت از گلوی صراحی


صبح بخندید و آفتاب برآمد

تربت منصور چون رسید بدریا


نقش اناالحق ز موج آب برآمد

بحر حقیقت نمود جنبشی از خویش


موج پدید آمد و حباب برآمد

شاهد مقصود وحدت از رخ زیبا


پرده برافکند و بی نقاب برآمد